وچهارپایه ای زیر پایم بنشانند
وچشمانم را
با سیاهی دستمالی بربندند
شمشیری بر گردنم نهادند
وگیسوانم را با خشمی غریب می کشیدند
تا به آرمانهایشان آری بگویم
وقلبم را از مهر تهی سازم
انگاه که من لب از هم نگشودم
کنده ای خون آلود بر دهانم کوفتند
ولب ودندانم را برهم نهادم
تازیانه برپشتم کوفتند
تا پیراهن سفیدم را
سرخ وکبود
بر بلندای کوه گینو بیاویزند
آنگاه که جسم ناتوانم را
بر سردی سنگفرشها کشانیدند
با خنده ای غریب
به تمسخرشان سیر خندیدم
وهرلحظه سحرگاه
نزدیکتر میشد
شبگرد عاشق...برچسب : آرمان,ارماني,ارمانيا,ارماندو,ارمان ارمان,آرمان شهر,آرمان پرس,ارماني كود,ارمان بلبن,آرمان درویش, نویسنده : jadid-2o بازدید : 152