شبگرد عاشق

متن مرتبط با «رمان شاکلید» در سایت شبگرد عاشق نوشته شده است

ارمان

  • پیش از آنکه ریسمان بر گردم نهند وچهارپایه ای زیر پایم بنشانند وچشمانم را با سیاهی دستمالی بربندند شمشیری بر گردنم نهادند وگیسوانم را با خشمی غریب می کشیدند تا به آرمانهایشان آری بگویم  وقلبم را از مهر تهی سازم انگاه که من لب از هم نگشودم کنده ای خون آلود بر دهانم کوفتند ولب ودندانم را برهم نهادم تازیانه برپشتم کوفتند  تا پیراهن سفیدم را سرخ وکبود  بر بلندای کوه گینو بیاویزند آنگاه که جسم ناتوانم را بر سردی سنگفرشها کشانیدند  با خنده ای غریب به تمسخرشان سیر خندیدم وهرلحظه سحرگاه  نزدیکتر میشد,آرمان,ارماني,ارمانيا,ارماندو,ارمان ارمان,آرمان شهر,آرمان پرس,ارماني كود,ارمان بلبن,آرمان درویش ...ادامه مطلب

  • شاکلید

  • لب فروبسته به اندوهی  سرد  سالهاست  دلک غمزده ام خاموش است  برلبم قفل نگفتن جاریست  هرکسی هرچه بلد بود  به خندیدن گفت  تا که این قفل بریزد از هم  ولی افسوس کسی کی فهمد  چشم شهلای سیاهت ای یار  شاکلیدیست برای لب من  تا نیایی ونگاهی نکنی  دل ولب  خنده نخواهد کردن  @mosaeftekhari ,شاکلید,رمان شاکلید ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها